ماجراهای من و بیبی
بیبی نگاهش را از دستهای پیر و چروکیدهاش کشید و خیره شد به من...
- میگم گلاب...
- جانم بیبی؟
- من ماخام برم ناخون بکارم...
- دهان واماندهام را جمع و جور کردم...
- چکار کنی بیبی؟
- ناخون بکارم، ناخون...
- بیبی جون حالتون خوبه؟ میدونین دارین چی میگین؟
- ها نپه نیفَمم؟ میه من چمه؟ ینی دلِ همه دله، دل من کاگِله؟
- نه بیبی جون، منظورم اینه که...
- منظورُت بخوره تو سرُت به حق علی، نشد من باخام یَی کاری بکنم تو اما و اگر نَیِری... اصن منه بوگو درم با کی شُوْر میکنم.
چادرش را انداخت روی سرش...
- من رفتم ناخون بکارم....
دو سه ساعتی که گذشت بیبی سر و کله اش پیدا شد...
زیرچشمی نگاهی به بیبی و ناخنهای بلند رنگآمیزی شدهاش انداختم که اصلاً با دستهای چروک و زبرش جور درنمیآمد...
بیبی محکم زد توی سرم...
- عه، چیه بیبی؟ چرا میزنی خب؟
- بِجِی ایکه زیر چِشی ایطو نیگا کنی بوگو بیبی مبارکُت باشه...
- بیبی جون مبارکتون باشه.
- دیدارُت مبارک، میفَمی چن خرجُم شد دختر؟ نزیک سیصد چارصد تومن...
- آره دیگه بیبی، مجانی که نیس...
نیم ساعتی که شد رو کرد به من...
- دختر حالا من چیطو با ای ناخونا برم حموم؟ چیطو کیسه بکشم؟ چیطو گِل سرشور بذرم؟
- چی بگم والا بیبی؟ باید کمکم عادت کنین دیگه.
به نیم ساعت نرسیده، از حمام آمد بیرون...
- چه زود برگشتی بیبی. شما که همیشه کمِ کم حموماتون دوسه ساعت طول میکشید که...
- دختر میه تونُسم با ای ناخونا خودُمه بوشورم؟ هیطو گَنّه شور کردم اومدَم در...
*****
سر سفره که نشستیم نگاهی به ظرف غذایش انداخت...
- حالا من چیطو چییی بخورم گلاب؟
- ینی چی چطور غذا بخوری بیبی؟ مث همیشه دیگه.
- دختر میه تو نیدونی من عادت درم با دَس چی میخورم؟ حالا با ای ناخونا میشه چی بخوری؟
- گفتم که بیبی باید کمکم عادت کنی، اگه نمیتونی با قاشق بخور...
- قاشوق بخوره تو سرُت دختر، درم اَ گشنگی ضَف میکنم، تو خو میفَمی من با قاشوق اَ جونوم چی نیشینه.
*****
هنوز درست و حسابی سفره را جمع نکرده بودیم که بلند شد ایستاد...
- ووووی خدا ورُت دره گلاب، روم سیا، حالا من چیطو برم دسشویی؟
- ینی چی بیبی این حرفا؟ خب مث همیشه دیگه..
- نیشه مث همیشه دختر، نیشه! میفَمی؟
بیبی آن روز را به هر فلاکتی بود با ناخنهایش به صبح رساند...
فردای آن روز اما همانطور که داشت بنه میکوبید صدایم زد...
- گلااااااااااب، گلاب....
پاتند کردم و روبرویش ایستادم...
- جانم بیبی؟ جانم؟ چیه؟
دستش را جلو آورد...
- اینجِی ناخونُم پرید...
- آخی، ای وای بیبی چرا مواظب نبودین؟ الان باید برین ناخنتون رو بدین ترمیم.
- بدم چیچی؟
- ترمیم بیبی، ینی بدین درستش کنن.
بیبی اخمهایش رفت توی هم.
- ینی پولم میسُنن؟
- ینی چی بیبی؟ خب معلومه که پول میگیرن دیگه...
- تو چشاشون که دیه من پول بدم بری ناخون، جیگروم خون شد دیروز تالا، پوشو برو ای ناخون گیرو رِ وردار بیار بینم دختر تا همشه بیگیرم.
یَنی اگه ناخونامه با عَمُردَسَم بکشن، من دیه ناخون نیکارم.
گلابتون
نظر شما