تعداد بازدید: ۳۶۹۵
کد خبر: ۷۸۷۷
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۷:۳۰ - 2020 04 April
یک پیشامد عجیب در نی‌ریز گهرریز
محمدعلی پیشاهنگ

حدود سال ١٢٦٣ خورشیدی و در دوره ناصرالدین شاه قاجار، قحطی و خشکسالی شدیدی رخ می‌دهد و مردم نی‌ریز در مضیقه قرار می‌گیرند و به سختی زندگی می‌گذرانند. کار به آنجا می‌رسد که عرصه بر جانوران وحشی نیز تنگ می‌شود. به حدی که گرگان گرسنه شب‌ها برای به دست آوردن غذا به شهر هجوم می‌‌آوردند و داخل خانه‌ها می‌شدند و هرچه را که گیرشان می‌آمد می‌بردند. قضیه تا آنجا پیش رفت که حتی کودکان خردسال را از دامن مادران و یا در نَنی‌ها (=گهواره) می‌گرفتند و فرار می‌کردند و در خارج شهر پاره می‌کردند و می‌خوردند. 


در بین نی‌ریزی‌ها آن سال به «گرگ‌خوری» مشهور شد. در آن سال (حدود ١٢٦٣ خورشیدی برابر ۱۳۰۲ مهشیدی)، یکی از شبها یک گرگ گرسنه وارد منزل حاج محمداسماعیل یزدی تاجر که فردی متنفذ بود شد و کودکشان میرزا عبدالحسین را از دامان مادرش  فاطمه بیگم دختر سیدجعفر یزدی عالم و واعظ متمول و معتمد و شهیر ربود و فرار کرد.


گرگ را تعقیب می‌کنند ولی هر چه می‌گردند به جایی نمی‌رسند. مادربه عزای فرزند دلبندش می‌نشیند و گریه می‌کند. پس از چند ساعت ناگاه صدای گریه طفل از خرابه جلوی منزل بلند می‌شود.


 به سراغ صدا می‌روند و می‌بینند که در خون خود غوطه‌ور است. فوری او را به مادر می‌رسانند و جراحاتش را مرهم می‌گذارند. پس  از مدت‌ها جراحات میرزا عبدالحسین التیام می‌یابد لیکن جای دندان‌های گرگ در گونه‌هایش  تا سن ۵۰ سالگی که فوت می‌کند، باقی می‌ماند. این پیش آمد سبب تعجب همه شد و آن را معجزه می‌دانستند که گرگ آدم‌خوار طفلی را برباید ولی او را رها کند و نخورد. زیرا شأن گرگ درندگی است. پدر این طفل پس از چندی فوت می‌کند و او در آغوش مادر مهربان بزرگ می‌شود. بعد از ازدواج با نوری‌جان صاحب پنج فرزند می‌شود. شاید هنگامی که گرگ با بچه به بیرون منزل می‌رود، مانعی برایش پیش می‌آید و طفل را رها می‌کند. خدا می داند و بس.

نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها