دیشب مادر بزرگم مهمان خانه ما بود! ساعت ٩ شب که شد فریاد زد: کنترل تلویزیون کجاست؟! میخوام اخبار رو دنبال کنم ببینم نظرسنجیهای کارشناسان سیاسی روی «بای دن» میچربه یا روی «ترامپ»؟!
با تعجب پرسیدم: مادر بزرگ شمام آره؟!
نگاهی غضبناک به سر تا پایم انداخت و جواب داد: چیه؟! اشکالی داره؟! مگه من چمه؟! حالا هر کی پیر شد باید با سیاست و اقتصاد و تکنولوژی خداحافظی کنه؟!
گفتم نه مادر جون! شما اولاً پیر نیستید! دوماً چه کسی کارشناستر از شما توی همهی چیزهای عالم؟!!!
مادر بزرگ دستش را محکم روی پایش زد و با ناراحتی وصفناپذیری در حالی که به افق خیره شده بود گفت: الهی بمیرم برای این دخترووو! الهی بمیرم برات ملانیا!
من و همسر مکرمه، دوتایی و همصدا و هاج واج، در حالی که از تعجب دهانمان باز مانده بود پرسیدیم: دخترووو کیه؟! ملانیا کیه؟!!!
مادربزرگ با ناامیدی نگاهی به ما انداخت و گفت: چقدر بیاطلاع و تهی هستید! ملانیا همسر ترامپه دیگه مادر!
همسرم مِنمِن کنان پرسید: خب حالا چرا میگی براش بمیرم؟ مگه اتفاقی براش افتاده؟!
مادر بزرگ پنج انگشت دستش را جلوی دهاتش مچاله کرد و گفت: واه... اتفاق از این بدتر که بیزبون ملانیا نمیدونه فردا شب به عنوان زن رئیسجمهور توی کاخ سفید براش غذا میارن یا اینکه نه... خودش باید بره خونه برای شام کتلت درست کنه؟!
خدا برای هیچ زنی اینجور دلشورهها رو نیاره مادر!
قربانتان غریب آشنا