تعداد بازدید: ۱۹۱۱
کد خبر: ۹۰۵۲
تاریخ انتشار: ۱۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۹ - 2020 06 December
جزئیات حادثه دلخراش برای دو جوان:
عابد نعمتی، نی‌ریزان فارس:
دو جوان ٢٩ ساله بر اثر مسمومیت با گاز مونو اکسید کربن در محله سادات جان باختند.
 
دو جوان ٢٩ ساله که از پنجشنبه خبری از آنها در دست نبود، ظهر روز ٨ آذر در حالی در یک منزل مسکونی در محله سادات پیدا شدند که دو روز از مرگشان می‌گذشت.

... بر اساس شنیده‌ها، در اتاقی که اجساد یافت شدند، یک بخاری روشن بدون دودکش قرار داشته است.
این خبر اولیه‌ای است که شنبه هفته گذشته منتشر کردیم. 
*****
خبر مرگ دلخراش مسعود زارعی که دو مدرک کارشناسی داشت و ابراهیم (علی) خوش‌اقبال که در کارخانه رینگ‌اسپرت کار می‌کرد، در گفتگو با خانواده و دوستان این دو ورزشکار که از بهترین فوتبالیستهای شهرستان بودند، ماجرا را دنبال کردیم که در زیر می‌خوانید:


مسعود با برادرش در حال تماشای بازی پرسپولیس است. نیمه اول بازی به پایان رسیده که تلفنش زنگ می‌خورد. به اتاقش می‌رود. لحظاتی بعد لباس می‌پوشد و از درِ دیگر اتاق که در حیاط خانه باز می‌شود، بیرون می‌رود.


دوستش علی به دنبالش آمده است. مستأجر خانه‌ای که علی خریده، آنجا را تخلیه کرده و حالا آنها قرار است به آن سر و سامانی دهند. چرا که قرار است علی به زودی ازدواج کند.


علی و مسعود در هوای بارانی و سرد آن روز در خیابان گشتی می‌زنند، ساعت ١٨:٣٣ پیتزا می‌خرند و به خانه علی می‌روند. آنها همراه خود یک بخاری و دودکشی یک متری هم برده‌اند.


اما به خانه که می‌رسند، تازه متوجه می‌شوند که سوراخ لوله دودکش به جای دیوار در سقف تعبیه شده است. پیش خود فکر می‌کنند: «ما که نمی‌خواهیم امشب را بمانیم و بیداریم؛ مشکلی پیش نمی‌آید.» اما غافل از این که گاز مونواکسید کربن بی رحمتر و خطرناکتر از آن چیزی هست که فکر می‌کنند. آنها شامشان را در یک فضای دوستانه، اما بی امکانات می‌خورند. کم کم احساس خواب‌آلودگی می‌کنند؛ اما فکر می‌کنند از سنگینی بعد از شام است. دراز می‌کشند، ساعت ٢٢ با هم سلفی می‌گیرند و تا ساعت ٢٢:٤٥ به دوستانشان پیام می‌‌دهند. هر دو مشغول تلفن همراهشان هستند که ...


ساعت ٢٣ یکی از دوستان مسعود با او تماس می‌گیرد؛ اما جوابی دریافت نمی‌کند.


گاز مونواکسید کربن کار خودش را کرده و با هموگلوبین خونشان ترکیب شده است. مسعود ٢ - ٣ متر خودش را به سمت در می‌کشد تا شاید بتواند دستگیره در را بگیرد و آن را باز کند؛ اما از هوش می‌رود.


محمدحسین کچویی مدیر اورژانس ١١٥ نی‌ریز در این باره می‌گوید: «مسمومیت با مونواکسید کربن (CO) می‌تواند باعث سردرد، گیجی و باریک بینی (که در آن همه چیز را در اطراف مانند تونل می‌بینید) و نیز کبودی لب‌ها و ناخن‌ها شود. در این حالت، پس از دقایقی فرد مسموم و سپس باعث مرگ می‌شود.


میل ترکیبی منواکسید کربن با هموگلوبین بسیار بیشتر از اکسی‍ژن بوده و در خون با هموگلوبین ترکیب پایداری تشکیل می‌دهد. به تدریج با بالا رفتن میزان مونواکسید کربن در خون، میزان هموگلوبین آزاد و در دسترس برای انتقال اکسیژن کاهش یافته و در نتیجه اکسیژن‌رسانی به بافت‌های بدن از جمله مغز را کاهش می‌دهد و سبب بروز مسمومیت شده، سیستم عصبی دچار اختلال می‌گردد و قدرت هر گونه اقدامی از فرد مسموم سلب می‌شود. هموگلوبین که بخشی از سلول‌های قرمز خون و حامل اکسیژن به بافتهای بدن است، با مونواکسید کربن (CO) بسیار سریعتر از اکسیژن ممزوج شده و بنابراین هیچ مکانی برای حمل اکسیژن توسط هموگلوبین باقی نمی‌ماند.»


به گفته کچویی، وقتی فضا کوچک و بدون درز باشد، مونواکسید کربن بسیار سریع عمل می‌کند و در مدت کوتاهی می‌تواند حتی منجر به مرگ دسته‌جمعی در حالت بیداری شود. مثل مواردی که خود ما شاهد مرگ فرد گاز گرفته در حمام بودیم.


حالا جمعه است و خانواده‌ها نگرانشان شده‌اند. قرار است جمعه شب مراسم بله برون علی باشد. اما با نزدیک شدن به شب، دیگر گوشی‌هایشان هم از بس زنگ خورده، خاموش شده است.


به ناچار خاله علی که واسطه این وصلت است، با خانواده عروس تماس می‌گیرد و با عذرخواهی می‌گوید علی ناپدید شده است. آنها حتی نشانی خانه علی را به درستی نمی‌دانند و اصلاً فکر نمی‌کنند آنجا باشد.


خانواده مسعود هم حدس زده‌اند که او با علی بیرون رفته باشد. چون موتورسیکلتش در خانه بود و علی هم همزمان با او ناپدید شده بود. در این بین دوستان نزدیکشان هم نگران و پیگیر ماجرا شده‌اند.


صبح شنبه پدر مسعود و دوستان این دو جوان از طریق نیروی انتظامی و دادگستری پیگیر آنها می‌شوند. از طرف مراجع قضایی نامه‌ای را به مخابرات می‌برند و از طریق ردیابی گوشی تلفن همراه مسعود، حوالی مکان مشخص می‌شود. 


آنها با پرس و جو از اهالی کوچه‌ای در محله سادات، سعی می‌کنند خانه علی را پیدا کنند؛ اما کسی اطلاع ندارد. تا این که بالاخره یک پیرمرد در نزدیکی خانه علی، این خانه را به آنها نشان می‌دهد.


ساعت ١٣ روز شنبه ٨  آذرماه است که یکی از دوستان آنها از دیوار بالا می‌رود و در را به روی بقیه باز می‌کند...


ساعت ١٤:٣٠ است که پا به این کوچه می‌گذارم. همسایه‌ها دم درِ خانه‌شان ایستاده‌اند، نگاه و پچ پچ می‌کنند. وارد کوچه فرعی می‌شوم که خانه علی در آن است. شاید ٤٠ - ٥٠ نفر از دوستانشان در کوچه جمع شده‌اند و با گریه و زاری ناباورانه به درِ خانه‌ای نگاه می‌کنند که دو دوستشان برای همیشه در آن به خواب رفته‌اند.


مأموران نیروی انتظامی جلوی در ایستاده‌اند و اجازه ورود به کسی نمی‌دهند. آمبولانس دارالرحمه سر می‌رسد...


نظر شما
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
پربازدیدها