/ برخوردهای خشن باعث شد از مدرسه فرار کنم
/ جهانگیرخان فاتح حقوقی از شهرداری نمیگرفت؛ حتی از جیبش برای شهرداری خرج هم میکرد
/ کارم را تمام و کمال انجام میدادم و زیر کار در نمیرفتم؛ همه از من راضی بودند
/ با حقوق ماهانه ٤٠ تومان وارد شهرداری و با حقوق ماهانه ٣٠ هزار تومان بازنشسته شدم
/ مبین قدم بزرگی برای توسعه فضای سبز نیریز برداشت
/ پدرم که کارگر فضای سبز شهرداری بود، بر اثر اصابت گرد آهک و کود حیوانی نابینا شد
/ با مَشک کوچهها را آبپاشی و با چراغ موشی روشن میکردیم
خوش صحبت است و بیآلایش. آن قدر شیرین از خاطرات گذشته و دوران کار در شهرداری نیریز تعریف میکند که حاضری ساعتها بنشینی، گوش دهی و لذت ببری.
غلامرضا شهبازی ٧١ ساله، یکی از باسابقهترین کارکنان شهرداری نیریز است که تجربهها و خاطرات جالبی از کار در شهرداری در دهههای ٤٠ و ٥٠ خورشیدی دارد.
در زیر گزیدهای از سخنان او را میآوریم:
روشنایی کوچهها با چراغ موشی
- ۱۶ یا ۱۷ ساله بودم که همراه پدرم در شهرداری کار میکردم؛ از آبپاشی گرفته تا نظافت خیابانها همراه با کارکنان زحمتکشی مانند غلامرضا شبانی.
- مدتی مدرسه رفتم. اگر در دوران مدرسه این همه کتکمان نزده بودند و بین فقیر و غنی تبعیض قائل نمیشدند، الآن سواد کمی داشتم. همین برخوردهای خشن باعث شد از مدرسه فرار کنم. اما بعداً شبانه رفتم و در حد خواندن و نوشتن یاد گرفتم.
- اوایل که به شهرداری رفته بودم، فیتیلهها را در روغن گاو میزدیم و آن را دور چراغ میپیچیدیم و چراغها را در ساباطها میگذاشتیم تا شبها که مردم میخواهند در کوچهها عبور کنند تاریک نباشد. این چراغها که به «چراغ موشی» مشهور بود، یک مخزن حلبی داشت که در مغازهها فروخته میشد. پی، دنبه و چربی گوسفند را آب میکردند و روغن آن را به عنوان سوخت در این مخزنهای حلبی میریختند. فیتیله این چراغ دستساز بود. آن موقع در بعضی کوچهها ساباط (دالان و راهرو روپوشیده بین دو خانه یا دو دکان) بود از جمله ساباط میرزا مسیح، ساباط طباطبایی و ساباط کنار حسینیه سرپوش (روبروی مسجد حاج سیدعلی). غیر از اینها، در محله شادخانه و همچنین در خیابان امام حسین و کوچه بابایی ساباط بود.
- برای روشنایی کوچهها و خیابانها از چراغ دستی استفاده میکردیم. چراغ دستی را سر شب روی پایههای چوبی میگذاشتیم و صبح آنها را جمع میکردیم. آن زمان بچه بودم؛ شاید حدود سال ١٣٣٦ خورشیدی بود. هر کدام از ما ٥ یا ١٠ چراغ تحویلمان بود و همه جای شهر و همه محلهها در معابر میگذاشتیم. چراغ دستیها فیتیله داشت و به آن بادی هم میگفتند. بعضیها را هم میدزدیدند. البته شهردار ما را جریمه نمیکرد؛ چون چاره ای نبود. خیابانهای اصلی شهر از سر فلکه ١٥ خرداد شروع میشدند. خیابان ولیعصر فعلی از میدان ١٥ خرداد تا فلکه کوچک (سر کوچه مشهدی مهدی)، خیابان امام خمینی از میدان ١٥ خرداد تا پل حلوایی و خیابان طالقانی از میدان ١٥ خرداد تا روبروی بولوار سرداران ادامه داشت. خیابان قدس از میدان ١٥ خرداد شروع و در میدان شهید رجایی تمام میشد.
شهرداران نیریز، از ابتدا تا کنون
- آن زمان شهرداری ماهی ۴۰ تومان به ما حقوق میداد. اول ٦ ماه آزمایشی بودم، سپس در دورهای که آقای حاجی خیرخواهزاده مسئول خدمات شهر شهرداری بود، - ما میگفتیم رئیس امور شهر- رسمی شدم. شهردار هم فردی بود به نام سرهنگ قرا گزلو که سرهنگ بازنشسته بود.
شهبازی شهرداران نیریز را که به یاد دارد، به این ترتیب معرفی میکند:
سرهنگ قراگزلو، نادری (افسر بازنشسته)، محمد دیانت (عموی دکتر دیانت)، محمدحسنخان فاتح، مجید مبین (مرداد ١٣٤٣ تا اردیبهشت ١٣٤٥) که فرماندار بود و با حفظ سمت مدتی سرپرست شهرداری شد، حبیبا... قهرمانی (اردیبهشت ١٣٤٥ تا شهریور ١٣٤٥)، منصور اسکندری (بهمن ١٣٤٥ تا تیرماه ١٣٤٦)، ایرج فرزانه، علی عباسی، علی خلیقی، قاسم قهرمانی (مرداد ١٣٤٧ تا مهر ١٣٤٧)، اسدا... دانشی (آبان ١٣٤٧ تا مهر ١٣٥١)، جهانگیرخان فاتح (آذر ١٣٥١ تا اسفند ١٣٥٧)، حقیری که اهل فسا و کارمند شهرداری بود مدتی سرپرستی را به عهده داشت، ابوالقاسم بخشنده (مهر ١٣٥٨ تا دی ١٣٥٨)، خسرو نعمتالهی (تیر ١٣٥٩ تا اسفند ١٣٦١)، عبدا... مجاور (بهمن ١٣٦٢ تا خرداد ١٣٦٦)، قربان آجلی (مرداد ١٣٦٦ تا فروردین ١٣٧٢)، علیاکبر نصیری (فروردین ١٣٧٢ تا خرداد ١٣٧٧)، رمضان امینی (خرداد ١٣٧٧ تا شهریور ١٣٨٥)، محمد اکتسابی (آذر ١٣٨٥ تا شهریور ١٣٨٧)، غلامرضا ملاحسینی (آبان ١٣٨٧ تا دی ١٣٩٢)، عباس منزه (خرداد ١٣٩٣ تا مرداد ١٣٩٦) ، حامد فرغت (شهریور ١٣٩٦).
شورای شهر قدیم
- قبل از انقلاب شهردار به وسیله انجمن شهر انتخاب میشد. همین طور که الآن به وسیله شورای شهر انتخاب میشود.
- آن موقع اعضای انجمن شهر مرحومان مهدی بامداد، باقر جاوید، حاج ناصر آزاد، صابر، سیدمحمد تهامی و حاج محمود فرهمند بودند. تا آخرین سالهای قبل از انقلاب، مهدی بامداد رئیس انجمن شهر نیریز بود. محل انجمن طبقه دوم خانه نصیرینژاد بود. این خانه که دوطبقه بود، در نبش غربی کوچه جنب داروخانه فعلی دوستان قرار داشت. این بنا هنوز موجود است. انجمن بعد به محل فعلی مطب دکتر سرپوش منتقل شد. این ساختمان پس از تأسیس حزب رستاخیز، تبدیل به دفتر این حزب شد.
- من در زمانی که نادری شهردار بود، به طور غیررسمی در شهرداری کار میکردم. چون سربازی نرفته بودم، نمیتوانستند استخدامم کنند.
- دوره آموزشی سربازی را در پادگان آموزشی ۰۵ کرمان گذراندم و سپس به لشکر ٩٢ زرهی اهواز رفتم. آن زمان یک یا دو نفر سرباز را به عنوان خدمتگزار در منزل شخصی افسران ارشد میگماشتند. من را هم در خانه یکی از افسران ارشد این لشکر که سرهنگ بود، گماشتند.
- از سربازی که برگشتم، آقای مبین هم فرماندار بود و هم سرپرست شهرداری. ساختمان شهرداری نیز روبروی شهرداری فعلی بود. فرمانداری در ساختمانی دوطبقه (مکان پاساژ زحلی فعلی) در خیابان قدس متعلق به مرحوم حاج نجف نیریزی (ذوالقدر) قرار داشت. طبقه همکف منزل فرماندار و طبقه دوم، فرمانداری بود. بعداً این ساختمان مطب دکتر لشکری شد. دکتر لشکری رئیس بهداری نیریز بود.
داستان پارک آزادی
- مبین قدم بزرگی برای توسعه فضای سبز شهر نیریز برداشت. خیابانی که دو طرف آن درختکاری شد، از روبروی بیمارستان شهدای فعلی تا آخر بولوار میرزا کوچک خان احداث کرد. همزمان پارک آزادی را نیز احداث نمود. در پارک آزادی ساختمان اداری بنا شد. مساحت این پارک تا نزدیک گروهان ژاندارمری (کلانتری سرباز فعلی) ادامه داشت. اما بسیاری از نهالهایی که کاشته شده بود، به علت کمآبی خشک شدند و فقط همین فضای فعلی پارک باقی ماند.
مبین از همه کارگران و کارمندان شهرداری برای احداث این خیابان و فضای سبز آن و پارک آزادی استفاده میکرد. تا آخر شب باید کار میکردیم. خودش هم بالای سرمان بود و نظارت میکرد. برای تأمین آب پارک و این خیابان، دو حلقه چاه حفر و با موتورپمپهای دیزل تجهیز شدند. یکی از این تلمبهها نزدیک گورابهای فعلی سیلبند و دیگری در محل شهرک بهشتی کنونی قرار داشت. مسئول فنی یکی از آنها مرحوم علی نبیئی و دیگری مرحوم علی بهرامی بود.
پس از گذراندن سربازی، در شهرداری مشغول به کار شدم. پدرم غلامرضا شهبازی (مشهور به بابا) کارگر فضای سبز شهرداری بود. متأسفانه بر اثر اصابت گرد آهک و کود حیوانی به مرور نابینا شد. آقای شهردار به ما نامه داد و به فسا رفتیم. چشمش را به دکتر نشان دادیم. اما دکتر گفت چشمش سوخته و قابل درمان و عمل کردن نیست. دکتر نامهای نوشت و ما به شهرداری دادیم. از آن به بعد شهرداری حقوقش را میداد و تا همین حالا هم مادرم حقوقش را میگیرد. پدرم قبل از انقلاب فوت کرد.
- بعد از این که مدتی در شهرداری بودم، ١٥ سال به فرمانداری مأمور شدم و آنجا کار کردم. شهردار وقت که زندهیاد اسدا... دانشی بود با فرماندار بحثشان شد. لذا شهرداری مأموریت من را لغو کرد و مجدداً به شهرداری برگشتم.
نذری امام حسین را نمیخورم
شهبازی از دوره خدمتش در فرمانداری میگوید:
- فرمانداری در ساختمان دوطبقه روبروی شهرداری متعلق به زندهیاد حاج محمدعلی دوستان مستقر بود. طبقه بالا فرمانداری و طبقه پایین منزل مسکونی فرماندار بود. من در هر دو طبقه کار میکردم. یعنی هم خدمتگزار اداره فرمانداری بودم و هم امور منزل و آشپزی خانواده فرماندار را انجام میدادم. البته فرماندار آشپز مخصوص داشت و من کمک او بودم. این آشپز همیشه به من سفارش میکرد: فلانی! سعی کن آشپزی یاد بگیری تا بتوانی بعد از بازنشستگی من این کار را ادامه دهی.
او خاطرهای نقل میکند:
- در روز عاشورا دو دیس غذا از طرف یکی از حسینیهها برای فرماندار آوردند. او چون معمولاً مشروب مصرف میکرد، گفت: من صلاحیت خوردن غذای نذری امام حسین را ندارم و دستور داد ببرند شهربانی و بین زندانیان تقسیم کنند.
- با حقوق ماهانه ٤٠ تومان وارد شهرداری و با حقوق ماهانه ٣٠ هزار تومان بازنشسته شدم.
- کارمندان قدیم شهرداری که به یاد دارم، عبارتند از:
مرحومان سلیمان معتمدی - محمد صدری - نصرا... شفیعی - سیدنظامالدین اعتباری - علی نبیئی - علی بهرامی - میرزا داود خزاعی - محمود لاریزاده - سیدمحمد مرتضوی - مصطفی مهدوی - منوچهر محسنزاده - سیدمحمدتقی اعتباری - محمدعلی سجودی - اکبر خدیور - محمدحسین متوسل - علی خسروی - منوچهرطباطبایی
- من زمانی که قربان آجلی شهردار بود بازنشسته شدم.
آبپاشی کوچه پس کوچههای قدیم
- قبل از سربازی، همراه با غلامرضا شبانی با مشک آب از برکه شیر کنار مسجد خاتمالانبیاء (محمد لاری سابق) واقع در خیابان ولیعصر برمیداشتیم و خیابان تا سر کوچه مشهدی مهدی را آبپاشی میکردیم. آن موقع هنوز شبکه آبرسانی نیریز احداث نشده بود. بعد از احداث، شیرهایی برای برداشت عموم در بعضی جاها نصب شد؛ از جمله سر کوچه جنب حسینیه مطهری در خیابان ولیعصر. همچنین بازار ملکیدوزی را آبپاشی و جارو میکردیم. بعد از آن ما را به پست عوارضی شهرداری که در زیر گردنه قدیم حسنآباد کنار استخر دهفاضل احداث شده بود، فرستادند. مسئول این پست عوارضی، مرحوم محسنزاده بود. از ماشینهایی که عبور میکردند، عوارض دریافت میشد. یک پست عوارض هم در محل اورژانس فعلی روبروی بیمارستان شهدا قرار داشت. آن زمان، مسیر نیریز - سیرجان از خیابان طالقانی فعلی، بولوار نصر و سیلبند فعلی عبور میکرد.
- آن موقع شبکه آب و برق متعلق به شهرداری و جزء حوزه کار این اداره بود که پس از تأسیس شرکت برق منطقهای و آبفا، به آنها تحویل داده شد.
حضور استاندار
- زمان شاه استاندار با هواپیمای ٨ تا ١٠ نفره به نیریز میآمد. پذیراییشان هم در شهرداری بود. ما میرفتیم میز بزرگی میچیدیم و در را قفل میکردیم و نمیگذاشتیم کسی داخل برود تا موقع ناهار که شهردار دستور دهد. آقای عباس شناور که تنها رستوران نیریز را داشت، آشپزی میکرد و غذا را به شهرداری میآوردند. برخی اوقات هم در حیاط منزل فرماندار (طبقه پایین منزل آقای دوستان) آشپز فرماندار و من برای مهمانان غذا تهیه میکردیم. از زمانی هم که مهمانسرای جهانگردی در کنار شهرداری احداث شد، در محل این مهمانسرا از مهمانان پذیرایی میشد.
بعضی استانداران هم با اتوبوس تشریفات استانداری میآمدند؛ مثل زمانی که دکتر منوچهر آزمون استاندار وقت فارس به نیریز آمد. مهدی بامداد رئیس انجمن شهر از او تقاضای بازدید از قبر احمد نیریزی را کرد. آزمون به محل این قبر رفت که در کوچههای باریک (کوچه بالا) قرار داشت. او بعداً بودجه احداث مقبره احمد نیریزی را تأمین کرد. یادم است راننده اتوبوس استانداری هم کراوات زده بود.
اسکورت اتوبوس را ماشین شهربانی به عهده داشت که رئیس شهربانی جلو نشسته بود و راننده آن آقای حبیب حجارزاده بود. فرمانده گروهان ژاندارمری هم با یک جیپ دیگر پشت سر آنها حرکت میکرد.
- سالی یکبار بازرسان شاهنشاهی برای بازرسی و نظارت بر ادارات میآمدند. جایشان در شهرداری بود. تابستانها با مینیبوس زرد خارجی زیبایی میآمدند و در ساختمان پشت شهرداری که جای خواب و استراحت داشتیم میماندند. اتاقهایی را تخت میزدیم و فرش میکردیم. در واقع مهمان شهرداری بودند. بعد که مهمانسرا را ساختند، به آنجا میرفتند. آنها یک میز روبروی اتاق میگذاشتند و مینشستند. هر کس شکایت داشت، نامه میآورد و آنها رسیدگی میکردند.
جهانگیرخان فاتح از همه بهتر بود
- جهانگیرخان فاتح از همه شهردارها بهتر بود. مراحل استخدام رسمی من زمان او انجام شد. او برای قبول مدارکم، خیلی به من ارفاق کرد. او همیشه پیپ میکشید و خیلی باادب و خوشرفتار بود. زیر بار زور نمیرفت. حقوقی از شهرداری نمیگرفت و نیازی هم به آن نداشت. حتی از جیبش برای شهرداری خرج هم میکرد. بیشتر جایگاه اجتماعی و پست شهرداری برایش مهم بود. بعضی مهمانها هم که با او دوست بودند، به خانهاش میرفتند و به رستوران و ... نمیرفتند.
- من به کارم خیلی علاقه داشتم و در شهرداری همه کار میکردم. طوری بود که نصیری شهردار وقت میرفت شیراز و برمیگشت و من هنوز داشتم شیشهها را تمیز میکردم. میگفت خسته نشدی؟ میگفتم: نه میخواهم برای فردا اداره تمیز باشد. همیشه چه وقتی که در فرمانداری و چه وقتی که در شهرداری بودم، کارم را تمام و کمال انجام میدادم و زیر کار در نمیرفتم. همه از من راضی بودند. همه میزها مثل آیینه برق میزد.
- بعد از بازنشستگی هم یک ملکی دارم در منطقه گلزردی بعد از آسیاب آبادزردشت. بیشتر وقتها در همین ملک کار میکنم. تابستانها که همیشه آنجا هستم.